خاله ریزه و قاشق سحرآمیز
باورهای ما.....
باورت گر بشود ، گر نشود حرفی نیست.......اما٠٠٠٠ ! نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست...
نویسنده :
مامان مریم
15:47
دخملی چی چی دوست داره
خوراکی ها بستنی چیپلت چیپس و ماست موسیر میوه ترجیحا انار و خیار سبز ماکارونی فرمی که عاشقشه شدیدااااا نون همه مدله که میمیره براش یخ در بهشت خیار شور پیتزا سوسیس که خام خامی میخوره ماهی .گوشت کهره سس کچاپ که نگووووووووووو قلقلی .شامی ندولیت که بقوا خودش مودل در کل خیلی دخمل خوش غذاییه ماشالله ...
نویسنده :
مامان مریم
0:56
اینجا رو
وااااااااااااااااای از دست تو دختر که بعضی وقتها دیگه می مونم که چی بهت بگم . اخه شب مهمون داشتیم و من اول اتاق تو رو تمیز کردم و بعد به سراغ کارای دیگه رفتم .اخه مامان جون این چه وضعی هستش اخه خسته شدم بس اتاق تو رو تمیز کردم .ببین چه مظلوم رو مبلت نشستی وروجک مامان ...
نویسنده :
مامان مریم
23:00
45 ماهگیت مبارک نفسم ...
الینای من ، برایت رویاهایی آرزو می کنم پر شور و تمام نشدنی آرزو می کنم دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی برایت ، شوق ، آرزو می کنم آرامش، آرزو می کنم و با تمام وجودم از خدای مهربانم می خواهم وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن می گردد ، لبهایت در آن نزدیکی باشد و هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق در آرامش، سلامتی و خوشبختی هستی از خدا دیگر هیچ نمی خواهم هیچ آرزویی ندارم رویایم را می خواستم که به آن...
نویسنده :
مامان مریم
1:51
تیپ زمستونی نفسه مامان
ما برگشتیم
سلام میبینم که اینجا کسی منتظر ما نیست همه حسابی سرشون شلوغ پلوغه و سراغی از ما نمیگیره ولی ما خودمون رو تحویلی میگیریم و برای برگشت خودمون خوشی در میکنیم . بعد از دوهفته تفریح و گردش حسابی الان برگشتیم پیش بابایی .منو الینا خانوم بدون بابا مهدی رفتیم فسا خونه اقا جون .یه عالمه خرید کردیم که بعد عکساشو میذارم.دو سه باری رفتیم شیراز اخه مامانی نوبت دکتر داشت .خلاصه کلی خوش گذرونی کردیم. ...
نویسنده :
مامان مریم
1:13
شیطنت های اینروزا
جدیدا علاقه خاصی پیدا کردی هر چیزی و بترکونی و یا به قطعات ریزی تبدیل کنی از کاغذ گرفته تا گل و هر چیزی که فکرش و کنی.اینم هنر امروزته... تا چشمت خورد به بادکنک خواستی با پاهات بترکونیش ولی متاسفانه تلاشت بی فایده بود وروجک مامان . نشستی رو بادکنک فکر کردی میترکه باز هم فایده نداشت تا اینکه چشمت به رزلب ارایشیت اوفتاد نشستی به خط خطی کردن بادکنک بیچاره . ...
نویسنده :
مامان مریم
16:30