نگرانی های مامان
سلام عزیز دلم
امروز صبح رفتم ازمایشگاه تا ببینم واقعا نی نی دارم یانه دیدم جواب مثبت بود سریع به بابایی زنگ زدم البته دوست داشتم اون لحظه پیشش باشم والی ما خونه اقاجون بودیم.
بابا تا فهمید شوکه شد اصلا انتظار این حرفو نداشت اخه همش میگفت فعلا زوده اخی عیم نمیدونی چه حسی داشت .
عصر میخواستم برم سونو که بابایی تماس گرفت خیلی خوشحال بود همش میگفت ببخشید چرا ناشکری کردم خدا راشکر .
خلاصه منم خیلی خوشحال شدم رفتم سونو البته دوردونه شما هم باهام بودی صدای قلب نی نی رو شنیدی کلی ذوق کردی خوشحالی تو یه دنیا واسم ارزش داشت .
ولی مامانی دکتر بهم گفت یه لخته دور جنینه خیلی باید مواظب باشی منم یه کم ناراحت شدم سوزن ضد سقط واسم تجویز کرد .
قرار بود هگی بریم سفر مشهد ولی دکتر قدغن کرد گفت خطرناکه
انشالله وقتی نی نی به دنیا اومد چهار تایی میریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی